اهل‌ نوشتن

جادوی گاه‌شمار روزانه

خوب نگاهش می‌کنی. مو لای درزش نمی‌رود. برنامه‌ای را که نوشته‌ای می‌گویم. خواندن و تمام کردن ده جلد کتاب، تمام کردن رمان نیمه‌کاره‌ی ده‌هزار کلمه‌ای که فقط صد کلمه از آن را نوشته‌ای و… . بار دیگر نوشته را با نگاهی آکنده از غرور متبرک می‌کنی و می‎‌خوابی. صبح سرمی‌رسد… ظهر سرمی‌رسد… عصر سرمی‌رسد… حتا شب هم به نیمه می‌رسد. نه یک صفحه کتاب خوانده‌ای و نه محض رضای خدا یک کلمه به رمانت افزوده‌ای. چرا؟

داداش داری اشتباه می‌زنی

قبل‌ترها می‌نوشت. برای دل خودش البته. سعی می‌کرد روزانه‌نویسی را جدی بگیرد. دیوارهای اتاقش پر بود از عکس نویسندگان محبوبش. هر روز صبح نگاهی به عکس‌ها می‌انداخت و وارد دنیای خیال می‌شد. قهوه‌ای می‌نوشید و هر از گاهی هم می‌نوشت. به امید آنکه روزی در زمره‌ی بهترین نویسندگان ایران قرار بگیرد. مدتی به همین منوال گذشت. به‌خاطر بی‌برنامگی تمرکزش را از دست داده بود. پس سعی کرد برنامه‌ی پروپیمانی برای خودش بنویسد. البته که پروپیمان بودن برنامه کمکی به او نکرد. چند وقت بعد هم خسته شد و از خودش پرسید:

اصلن چرا می‌نو‌یسم؟

من بدو زمان بدو

به هیچ کدام از کارهایش نمی‌رسید و از کمبود زمان گلایه‌مند بود. نمی‌توانست بنویسد. چه با برنامه چه بی‌برنامه.

به سرش زد بیست و چهار ساعت شبانه‌روزش را به بازه‌های زمانی یک‌ ساعته تقسیم کند و درباره‌ی کارهایی که در آن یک ساعت انجام داده بنویسد. به‌نظرش می‌توانست با این روش بفهمد که ایراد کار از کجاست و چگونه‌ می‌تواند عملکردش را بهبود ببخشد. درست مثل دستگاه مانیتورینگ که علایم حیاتی بیمار را نشان می‌دهد و پزشک معالج توسط آن می‌تواند وضعیت بیمار را به‌درستی بسنجد.

مثل بریدن کیک تولد

ساعت ۰ تا ۱:

 

ساعت ۱ تا ۲:

 

ساعت ۲ تا ۳:

 

ساعت ۳ تا ۴:

.

.

.

این کار را تا ساعت بیست‌ و چهار ادامه داد. مقابل هفت ساعت اولیه نوشت خواب. خب چون آن زمان خواب بود. ساعت هفت صبح بیدار شد و همه‌ی کارهایی را که انجام داده بود با جزئیات فراوان، مقابل ساعت مربوط به خودش نوشت.

کار داشت به خوبی پیش می‌رفت. اواسط روز مجبور شد برود بیرون از خانه. کارش سه‌ چهار ساعتی طول کشید. کاغذ گاه‌شمار‌ روزانه‌اش را همراه خود نبرده بود. موقع برگشت به خانه هم به‌کل گاه‌شمار و یادداشت روزانه‌ را فراموش کرد.

شب قبل از خواب تازه به‌صرافت مرور گاه‌شمارش افتاد، اما مقابل ساعات چهار تا ده شب چیزی نوشته نشده بود. بله، یک شکست دیگر… اما دلش نمی‌آمد کار را در نیمه‌ی راه رها کند.

فاز دوم کار

این بار تصمیم گرفت به‌جای نوشتن گاه‌شمار روی کاغذ، آن را داخل گوشی‌اش بنویسد. چون می‌توانست هر لحظه که دلش می‌خواهد آن را باز کند و به نوشتن یادداشت‌های روزانه بپردازد. گاه‌شمار نویسی تا مرحله‌ای خوب پیش رفت، اما وسط کار متوقف شد.

نمی‌توانست تمام کارهایی را که در آن بازه‌ی زمانی یک ساعته انجام داده بود، با جزئیات فراوان داخل گوشی بنویسد. باید کاروبارش را تعطیل می‌کرد و می‌نشست به شرح وقایع. تسلیم نشد. بالاخره که راهی برای بهتر کردن عملکردش پیدا می‌شد.

تا ز اندک تو جهان شود پر

شاید کوتاه نویسی به او کمک می‌کرد تا بداند در هر ساعت از بیست‌ و چهار ساعت یک روز چه اتفاقی رخ داده و یا چه حسی داشته. برای این کار تصمیم گرفت از جمله‌های طولانی و بلند فاکتور بگیرد و تنها به نوشتن چند کلمه بسنده کند. کلمات کوتاه قرار بود چکیده‌ی عملکرد او را در هر ساعت نشان بدهند. حتا اگر به دفتر و قلم هم دسترسی نداشت، خیلی راحت می‌توانست آن را در گوشی ثبت کند و بعد با صرف زمان کمتری روی کاغذ وارد کند.

آیا کلاغه بالاخره توانست به خانه برسد یا نه؟

زمانی که تمام لحظاتِ روزش را در قالب کلمات و عبارات کوتاهی ثبت می‌کرد، متوجه شد بخش زیادی از زمان و انرژی‌اش که قبلن از چشمش پنهان مانده بود هدر می‌رود. از طرفی مسیر حرکت به سمت اهدافش کاملن برایش آشکار شد و فهمید که آیا در مسیر درستی است یا فقط وقت‌سوزی می‌کند. و او در آخر… . دوست دارید بدانید که آیا او در آخر توانست یک ماه کامل گاه‌شمار روزانه‌اش را کامل کند یا نه؟ چرا خودتان آستین‌ها را بالا نزده و وارد میدان نمی‌شوید؟

از رابطه‌ی خود و گاه‌شمار روزانه‌تان برای ما بنویسید. بهترین کامنت‌ها در متن اصلی این پست منتشر خواهند شد. مشتاق خواندن تجربیات شما هستیم.

صبا مددی

✅ پیشنهاد:

گا‌ه‌شمار روزانه | چگونه با نوشتن زندگی کنیم؟

6 پاسخ

  1. راستش بخواهم از رابطه‌ام با گاه‌شمار روزانه‌ بگویم کمی شرمسار می‌شوم. نه آنکه پایبندش نباشم. بیشتر از حدش به آن بها داده‌ام و او حسابی لوس و پررو بار آمده. گاهی آن‌قدر خودم را غرقش کرده‌ام که از لذت‌بردن اتفاقات غیربرنامه‌ریزی‌شده هم جا مانده‌ام. درنهایت به آن نتیجه رسیدم که تعادل را حفظ کن دخترجان!

    1. باهات موافقم. باید فضایی رو واسه بازیگوشی فراهم کنیم. خود من بهترین کارام رو توی همچین لحظاتی به‌ سرانجام رسوندم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *