اهل‌ نوشتن

نوشتن، ابزاری برای خودشناسی

آیا خودتان را بلد هستید؟ می‌دانید حرف حسابتان چیست؟می‌دانستید خودشناسی یکی از حیاتی‌ترین مهارت‌های زندگی و نوشتن هم مهم‌ترین ابزار آن است؟ در این یادداشت با ذکر تجربه‌ای از خودم دراین مورد نوشته‌ام.

 با نوشتن به تماشای خودت بشین

از تماشاکردن و هم‌قدم‌شدن با خودم مدتی می‌گذرد. در این مدت دو نفر بودم. یک نفر که گاهی اهمال‌کار می‌شد، گاهی اضطراب شروع انجام کار، امانش را می‌برید و گاهی ترس از انجام کار، وادارش می‌کرد تا از پشت میز بلند شود و  راه برود. این راه‌رفتن تا جایی ادامه داشت که سرگیجه مجبورش می‌کرد بنشیند. گاهی از انجام‌دادن هر کاری رها بود و با غم  هم‌بستر می‌شد. عصبانی می‌شد. خوشحال می‌شد. غر می‌زد. از تنهایی لذت می‌برد و گاهی دنبال جایی بود که صدای سکوت را هم نشنود.

آیتم خودپژوهی را به کار بیفزا

نفر دوم اما تماشا می‌کرد. خالی از هر احساسی فقط نگاه می‌کرد. درست مثل زمانی که یک پژوهشگر وارد میدان پژوهش می‌شود و کاری جز نوشتن، یادداشت‌برداری، کلمه‌برداری و ضبط تصویر ندارد. هر روز اطلاعات جمع می‌کند. گزارش هر روز را بی‌هیچ دخل‌وتصرف و تحلیلی، می‌نویسد. یک نوع یادگیری با نوشتن. اگر با خودم عهد نکرده بودم که بنشینم و خودم را تماشا کنم، هر کدام از این حالات خودش به تنهایی می‌توانست مانع من برای انجام کارهای دیگر شود. اما اوضاع فرق داشت. بعد از مدتی متوجه شدم تماشا دارد یک حالت را از من می‌گیرد و حالت دیگری را جایگزین آن می‌کند. و این قدرت نوشتن روی کاغذ بود.

تماشای خودم از بیرون باعث شده بود میزان سرزنش‌کردن خودم تا حد زیادی پایین بیاید. فکر گذشته و تمام کارهایی که می‌توانستم برای خودم انجام بدهم و نداده بودم، دیگر اذیتم نمی‌کرد. به قضاوت خودم نمی‌نشستم. طی این مدت تکرار کلمه‌ی «نمی‌توانم» در ذهنم کاهش یافته بود. پژوهشگر درونم به خوبی کار خودش را انجام داده بود. چرا؟ چون هر چیزی را که دیده بود، ثبت کرده بود. بی‌هیچ قضاوت و کم و زیادی.

پدیده‌شناسی با نوشتن

اخلاق پژوهشی را در این نگاه‌کردن رعایت کرده بودم. توانسته بودم که با خودم مثل یک پدیده برخورد کنم. پدیده‌ای که گذر زمان و اتفاق‌های ریز و درشت باعث شده بود از آن غافل شوم و نیاز به شناخت آن داشتم. آرامشی که در دل و ذهنم احساس می‌کردم حس خوشایندی را به من داده بود. اینکه می‌توانستم عادت‌های خوب و بدم را ببینم این احساس را در من به وجود آورده بود که عادت‌ها‌ مانند بچه‌هایی هستند که خودم می‌توانم آن‌ها را تربیت کنم. اولین قدم برای این تربیت، دیدن این عادت‌های خوب و بد و رسیدن به این توانایی بود که بتوانم هر کدام از آن‌ها را به خوبی توصیف کنم.

با نوشتن بر افکارت مسلط شو

تماشاکردن و خودشناسی با نوشتن باعث شده است که این عادت‌ها را مانند مهمانانی بدانم که خود تصمیم بگیرم کدام را نگه دارم، کدام را بیرون کنم یا حداقل بتوانم با آن‌ها به سازش برسم.

اینکه توانسته‌ام با تعهد به نوشتن و همراه با نگاه دقیق درون خودم را بهتر ببینم، باعثِ زایشِ یک حس تسلط بر خودم شده است. تسلطی که به من می‌گوید هر عادت بد و خوبی را با توجه و تکرار و زمان می‌توانم در خودم پررنگ‌تر یا کمرنگ‌تر کنم. حتی با بعضی از عادت‌های شکل گرفته به سازش برسیم و بتوانیم با هم در کالبد من زندگی کنیم.

چند سال طول کشید تا من بتوانم با بعضی از افکار و حالات درونی خودم کنار بیایم و به این مرحله برسم که بتوانم خودم را از بیرون ببینم. این را می‌گویم که اگر روزی شما خواستید به تماشای خودتان بنشینید و چند هفته اول چیزی دستگیرتان نشد، ناامید نشوید. این تماشاکردن همچنان ادامه دارد.

نوشتن، یک ابزار مجانی برای خودشناسی

خودشناسی بدون نوشتن مثل نشستن و نگاه‌کردن به یک گودال آب است. نهایتِ چیزی که در آن خواهی دید، سایه‌ی اجسامی است که در نزدیکی آن گودال هستند. گودال آبی که آرام آرام بوی بد ناشی از ساکن بودنش، آزارت می‌دهد و باعث می‌شود که دست از تماشا برداری و رهایش کنی. اما اگر بنویسی همه چیز مانند آبِ روان می‌شود. در نقطه‌ای این آب کدر است. در نقطه‌ای شفاف. یک جایی می‌توانی دستت را در مسیر آب نگه داری و جریان آن را حس کنی.در جای دیگر می‌توانی پاچه شلوارت را بالا بزنی و در نقاط کم عمقش راه بروی. سنگ‌ریزه‌ها، ماهی‌ها، جلبک‌ها ، برخورد همه‌ی این‌ها را با پاهایت حس کنی. در نقاط پر عمقش شنا کنی و هر جایی که گل‌آلود بود بگردی و ببینی در بالا دست این آب روان، چه چیزی آن را کدر کرده.

با نوشتن عاشق خودت باش

نوشتن را به تماشاکردن خودت سنجاق کن تا بتوانی درون خودت را لمس کنی. با نوشتن همه‌ی وجودت را لمس کن تا رابطه‌ی عاشقانه‌ای با خودت بسازی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *