اهل‌ نوشتن

کجا و چه‌ وقت بنویسیم؟ | یادداشت‌های یک تراش افسرده

همیشه شنیده‌ایم و خوانده‌ایم که با خیال راحت بنویسید و منتشر کنید. ولی به این فکر کرده‌اید که کجا و چه‌ وقت بنویسیم؟ بهتر است به این موضوع فکر نکنید. چرا؟ دلیل‌اش را در ادامه متن توضیح می‌دهم.

حکایت دوستی خاله خرسه و تراش

به نوشتن علاقه داشت. دفتر یادداشت کوچکی را متناسب ابعاد کیف‌اش خرید. از مدادهای گمنام داخل خانه یکی را انتخاب می‌کرد و دفترچه‌اش را از تنهایی در کیف نجات می‌داد. هرگاه تراوشات ذهنی‌اش فوران می‌کرد، دست‌به‌قلم می‌شد و می‌نوشت. گاهی هم مداد سر لج داشت و نوک‌اش را با من تنبیه می‌کرد. اوایل به من وسواس خاصی داشت. عادت عجیبی به کاغذ و مداد پیدا کرده بود. بدتر از آن عادت کرده بود که با نوک تیز مداد بنویسد. انگار بدون من نوشته‌هایش یتیم می‌ماندند. کارم زیاد شده بود و توقع از من بالا رفته بود.

من مانده‌ام تنهای تنها

روزی نوشتن‌اش می‌گرفت و مدادش نوک نداشت. من هم داخل کیفش جامانده بودم. روز دیگر من بودم اما مداد نبود. از همه دردناک‌تر آن روز بود که کل کیف را در ماشین همکارش جا گذاشت. همکارش به مسافرت رفت. در بین راه تصادف کرد و بعد از سه هفته کیف به دستش رسید. شوق نوشتن‌اش کم شده بود. سعی داشت به میدان برگردد ولی این‌بار بدون من. دیگر برایش فرقی نداشت کاغذ را از کجا تهیه کند. با اولین وسیله‌‌ای که کنار دستش بود، نوشتن را آغاز می‌کرد. شاید روزی به دفترش سر می‌زد. گاهی هم در فکر مدادش بود. ولی دیگر سراغی از من نگرفت. وسواس از بین رفته بود و از همه تنهاتر شده بودم.

من مانده‌ام خوشحال و تنها

از روزی که یاد گرفت نوشته‌هایش را در گوشی موبایلش یادداشت کند، اوضاع برای کاغذ و مداد هم خراب شد. تا خوردن گوشه کاغذها زیاد شد. مداد هر روز گم می‌شد. کیف در خانه و اتوبوس جا می‌ماند. اما من خوشحال بودم. خوشحال از اینکه از تنهایی نجات پیدا خواهم کرد. اشتباه نکنید؛ این اسمش حسادت نیست. خوشحال بودم از اینکه دیگر در انتهای کشوی میز تحریر تنها نیستم. او هر کجا که دلش می‌خواست می‌نوشت. درواقع راحت‌نویسی را یاد گرفته بود. گاهی هم برای دلنوشته سراغ ما می‌آمد. در نوشته‌های او شریک نبودم ولی در لذت نوشتن‌اش چرا.

برای نوشتن تعیین و تکلیف نکنید!

شاید پرداختن به اینکه کجا و چه‌ وقت بنویسیم، برای نسل جدید نویسندگان کمی بیهوده باشد. نویسنده امروزی خود را درگیر کاغذ و قلم نمی‌کند. راحت‌تر بگویم؛ خود را درگیر هیچ نمی‌کند. فقط و فقط می‌نویسد و حتی نوشته‌هایش را گم می‌کند. خوشبختانه یا متاسفانه این اتفاق یکی از بهترین تمرین‌ها برای افزایش کیفیت نوشته‌های شما است. همچنین شروع خوبی برای اینکه سبک‌های مختلف نوشتن را تجربه کنید.

گاهی بد نیست تا سرنوشت تراش را به خاطر بیاورید. وفاداری خوب است اما نه به ابزار نوشتن‌های روزمره. حتی اگر انگشتان شما یاری نکرد، صدای خود را ضبط کنید و زمانی دیگر صدای خود را تبدیل به متن کنید. نگارش فقط بر روی کاغذ و صفحه نمایش رخ نمی‌دهد. ذهن شما توانایی آن را دارد که ده‌ها کتاب را در سلول‌های مغز شما مانند کتاب در قفسه‌های کتابخانه قرار دهد. تمرین نوشتن را از ذهن خود آغاز کنید و ادامه ماجرا را به ما بسپارید.

دوستی می‌گفت:

بنویسید بدون اینکه حتی فکر کنید

شما تا چه اندازه با دیدگاه ایشان موفق هستید؟

هادی هادیان

4 پاسخ

  1. باید اعتراف کنم که نوشتن در هر جایی و در هر حالی بارها من‌ را نجات داده است. نوشتن حتی من را از فکر کردن بیهوده رهانده است و بدون فکر نوشته‌ام. خشم‌، شادی، بیماری، درد و رنج و عشق و مادرم را بسیار نوشته‌ام. گاهی می‌نویسم تا رها شوم. گاهی می‌نویسم تا پناهنده شوم. گاهی می‌نویسم تا بشناسم. گاهی می‌نویسم تا یاد بگیرم. اما گاه‌گاه‌هایی هم بوده و هست که نمی‌توانم، زورم به دست‌هایم برای نوشتن نمی‌رسد. اما تارگی‌ها راهش را یاد گرفته‌ام حرف می‌زنم بلند بلند با خودم یا با دیگری و ضبط می‌کنم.
    درود بر شما و قلم‌تان آقای هادیان گرامی

    1. متشکرم خانوم حشمتی بزرگوار
      به نظر من خیلی خوبه که برای نوشتن این همه دلیل دارید. گاهی این دلایل اینقدر زیاد میشه که دیگه لازم نیست به خودمون یا بقیه توضیح بدیم که چرا می‌نویسیم. وقتی برای نوشتن اینقدر بهونه داریم، پس واضحه که این نوشته‌ها چقدر توی زندگی تاثیرگذار هستند.
      امیدوارم همیشه خوب و مانا بنویسید 🍀

  2. درود!
    خواندن سرنوشت تراش بسیار بذت‌بخش بود.
    و اما درباره‌ی نوشتن؛
    به تازگی متوجه شده‌ام وقتی در مکان‌ها و حتی در زمان‌های مختلف مینویسم نوع نوشتنم متفاوت میشود. به عبارتی دیگر تغییری در سبک نوشتنم پیدا میشود که برایم بسیار شیرین است. مثل این است که از جهانی به جهان دیگر منتقل میشوم و بعدها که نوشته‌هایم را میخوانم در عجب میمانم که آیا اینها را من نوشته‌ام؟ و بعد قند در دلم آب میشود.
    <>

    1. ممنون از نگاه قشنگتون خانم باقری عزیز
      امیدوارم همیشه مانا بنویسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *