اهل‌ نوشتن

ایده‌های شخصیت‌ساز

فاطمه علیزاده در یادداشتش با طنازی مبحث شخصیت‌پردازی در داستان را بیان کرده. او معتقد است شخصیت‌های داستان را باید از دل مشاهدات روزمره و تجربه‌های روزانه بیرون کشید.بخش اول یادداشت را می‌خوانیم.

اساس شخصیت‌پردازی در داستان

بهتر است اول سراغ این موضوع برویم که از اساس شخصیت‌پردازی چیست؟شخصیتِ مدنظرِ ما کدام است؟ چه‌طوری ساخته می‌شود و به چه‌کاری می‌آید؟

گمان می‌کنم همه‌ی ما بارها و بارها این را شنیده یا خوانده‌ایم که نویسنده یک خالق است. خب نویسنده‌ی عزیز ما چه خلق می‌کند؟  یک شخصیت. شخصیت کجا خلق می‌شود؟ البته که در فضای قصه. نویسنده این توانایی را دارد که اراده کند مطابق با میل خودش چند آدم جدید بسازد.

این مخلوقات می‌توانند هر شکلی باشند. هر شکلی که نویسنده دلش می‌خواهد یا بهتر است بگوییم لازم دارد.قصه را شخصیت‌ها جلو می‌برند؛ پس مهم است که دقت لازم را در ساخت شخصیت به خرج دهیم.

واقعیت این است که اگر نتوانیم شخصیت‌های به‌دردبخور و منحصر‌به‌فردی خلق کنیم، قصه‌مان لنگ می‌زند. می‌شودیک تکه نان وسط تشت آب. از هم باز می‌شود. وا می‌دهد.هر چه‌قدر هم برای جمع‌وجور کردنش تلاش کنیم بی‌فایده است و وضع بدتر می‌شود. در نهایت هم نمی‌توانیم چیزی به دنیای ادبیات اضافه کنیم.

ما قصه می‌نویسیم چون احساس می‌کنیم حرفی برای گفتن داریم. می‌خواهیم رویکرد و دیدگاه خودمان را در قالب قصه به دیگران عرضه کنیم. شخصیت‌های قصه سربازان ما هستند. آن‌ها پیام ما را می‌گیرند و به گوش مخاطب‌های ما می‌رسانند؛ پس مهم است که برای چنین رسالت خطیری آماده باشند.

شخصیت‌پردازی کجا به کارمان می‌آید؟

تابه‌حال تجربه‌ی این را داشته‌اید که آدم‌های اطرفتان را به‌ دقت ببینید، ورانداز کنید و درباره‌ی آن‌ها فرضیه‌های مختلفی را در ذهنتان ردیف کنید؟

شاید این کارها را کرده‌اید، بارها و بارها. فکر کردن به اینکه بقیه چه‌طور غذا می‌خورند، لباس می‌پوشند، فوتبال تماشا می‌کنند یا چه چیزی باعث می‌شود پلک راستشان پشت سر هم بپرد؟ چرا به‌جای آسانسور از پله بالا‌وپایین می‌روند؟

به‌هرحال سرگرمی خوبی است. می‌دانم که احتمالن با خودتان می‌گویید: «به ما چه؟»

درست هم می‌گویید. واقعن به من و شما چه ربطی دارد که چرا فلانی نان سنگک دوست ندارد و یا اینکه چرا لی‌لی‌کنان از عرض خیابان رد می‌شود؟ اما نه زمانی که از زاویه‌ی دید یک نویسنده، نظاره‌گر این قضایا هستیم.چرا؟ چون برای یک نویسنده هیچ‌چیزی به اندازه‌ی مواد اولیه اهمیت ندارد. برای‌اینکه قرار است با مواد اولیه‌ی خامی که در گوشه‌ی ذهنش قرار دارد درست مثل یک سرآشپز ماهر، غذایی درست کند که مزه‌اش حتا سال‌ها پس از مرگش زیر زبان همه بماند. یک سرآشپز کاربلد، می‌داند کدام قسمت از گوشت را جدا کند و چه ادویه‌ای به غذا بیفزاید تا خورشت طعم فوق‌العاده‌ای پیدا کند.

چه‌طور یک شخصیت بسازیم؟

برگردیم سراغ نویسنده‌ی مذکور. نویسنده‌ی داستان ما خوب می‌داند که برای ساخت یک داستان، قبل از هرچیزی به مواد اولیه‌ی باکیفیت احتیاج دارد. باوجود اینکه مواد ایده‌ی مورد نیاز برای داستان‌نویسی را در هیچ بقالی یا هایپرمارکتی نمی‌فروشند، اما یک نویسنده‌ی واقعی می‌داند که آن‌ها را مفت و مجانی در کف خیابان ریخته‌اند. وظیفه‌ی اصلی او این است که همه‌ی حواسش را به کار بیندازد و آن‌ها را همچون دانه‌های پخش‌وپلا شده‌ی تسبیح جمع کند.

مواد اولیه‌ی داستان همان مشاهدات ما هستند.

شاید شناخت ویژگی‌ها و علایق گوناگون انسان‌ها در زندگی شخصی شما هیچ تاثیری نداشته باشد، ولی در داستان شما می‌تواند کمک کند تا یک شخصیت منحصربه‌فرد خلق کنید و حسابی در جای‌جای داستانتان با او بتازانید. پس فهمیدیم که شخصیت‌پردازی قطعن در تهیه‌ی مواد اولیه‌ی داستان به کارمان می‌آید.

اضافه می‌کنم که اگر در زندگی شخصی‌تان هم قصد استفاده از آن‌ را دارید هیچ ایرادی ندارد و از این کار منع‌تان نمی‌کنم. فقط دقت کنید که زود در وادی نتیجه‌گیری نیفتاده و در واقع آدم‌ها را قضاوت نکنید.

صرفن به مشاهده بپردازید.

همه‌چیز را خوب ببینید و احساس کنید. قول می‌دهم سرگرمی جالبی باشد. اگر هم محکوم شدید به فضولی بیش از حد، خیلی راحت تقصیر را بیاندازید گردن نویسندگی. باور کنید هیچ بامی کوتاه‌تر از بام نویسندگان پیدا نخواهید کرد.

فاطمه علیزاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *