آیا برای آنکه نوشتن به یک امر درونی تبدیل شود، نیازمند به یک نظم رنجآور است؟ هادی قربانی در این یادداشت از اهمیت بالای تعهد در نوشتن میگوید.
آیا تعهد را میتوان نوشت؟
زمانی نوشتن ارزشمند به حساب میآید که بر ما تحمیل نشده باشد و خود تصمیم به انجام آن گرفته باشیم، زمانی که به اختیار از دایره امن و امان خود خارج شویم و مشغول به انجام آن شویم درحالیکه مدتی طولانی اندیشه آن را در سر میپروراندهایم.
چندی پیش نوشتهای از متیو مک کانهی در کتاب چراغ سبزها خواندم که عنوان جالبی برای این نمونه از کارها برگزیده بود. او چنین اقداماتی را تعهدات داوطلبانه مینامد و در توضیح آن مینویسد:
وقتی که کودک هستیم، پدر و مادر خیلی چیزها را یادمان میدهند. معلمها،مربیها، دولت و قانون، همه و همه دستورالعملهایی به ما میدهند تا طبق آن زندگی را پیش ببریم، قوانینی که میبایست به اسم مسئولیتپذیری و نظم از آنها پیروی کرد.
نمیخواهم درباره آن تعهدات صحبت کنم. میخواهم دربارهی آنهایی بگویم که خودمان برای خودمان میسازیم. تو در مقابل تعهداتت. نه مقررات و انتظارات اجتماعی که برای هر شخص دیگری غیر از خودمان قبولش داریم. چیزی که من دربارهاش حرف میزنم، مسئولیتهایی است قلبی؛ مسئولیتهایی که به عهده میگیریم، وظایفی که مرام و شخصیتمان را تعریف میکند.
آنها رازهایی هستند که در درونمان، توافقنامههای شخصی، مشاور خصوصی در دادگاه وجدان خودمان. قرار نیست با عمل کردن به آنها کسی برایمان بهبه و چهچه کند، مدالی تقدیممان کند، یا به افتخارمان مهمانی بگیرد. اگر هم رعایتشان نکنیم، قرار نیست کسی دستگیرمان کند، چون هیچکس از آنها با خبر نیست، جز خودمان.
قرار نیست کسی برایمان تره خرد کند
این نوشته من را به فکر واداشت که زندگیام را وارسی کنم و دریابم که آیا من هم تعهدی داوطلبانه در زندگی خود دارم یا نه. تعهداتی که از ضابطه خاصی پیروی میکنند و متیو مککانهی آن ضابطه را چنین معرفی میکند:
توافقنامههای شخصی که قرار نیست کسی با عمل کردن به آنها برایمان دست بزند یا اگر انجام ندهیم هم قرار نیست کسی برایمان تره خرد کند.
هدف من از بیان این نوشته آن بود که به بزرگترین تعهد داوطلبانه خود اشاره بکنم. تعهدی که از سال گذشته تاکنون ادامه داشته و با تمام پستی و بلندیهایی که در مسیر بوده، بدان پایبند بودهام. تعهدی که میدانستم تنها برای شخص خودم ارزشمند است و قرار نیست کسی برای آن تره خرد کند.
نوشتن تعهد داوطلبانهی من است
بسیاری از اطرافیان خبر از مسیری که در پیش گرفتهام دارند ولیکن دانستن آنها هیچ تاثیری در این تعهد ندارد و به مثابه ندانستن است. واقعیت آن است که دوباره با بحران ننوشتن دست به گریبان شدهام و بهانههایم برای ننوشتن بر نوشتن پیش گرفتهاند و این تهدیدی است بس خطرناک برای تعهد داوطلبانه من.
حال در طول این مدت که با چنین بحرانی دست و پنجه نرم میکنم، آگاهم که نوشتن یا ننوشتن من برای کسی مهم نیست و دود آن به چشم خودم خواهد رفت.
تندیس تعهد در نوشتن به چه کسی تعلق میگیرد؟
گاهی از خودم میپرسم که آیا من بر تعهد خود باقی خواهم ماند؟ در چنین لحظاتی، جملهای از آن لاموت مدام در سرم میچرخد:
هیچکس برایش مهم نیست که به نوشتن ادامه میدهی یا نه. بنابراین بهتر است خودت اهمیت بدهی، چون در غیر اینصورت محکوم به فنایی.
این جمله به من میفهمانَد که نوشتن برای هر فردی تعهدی داوطلبانه است. به راستی که هیچکس برایش مهم نیست من مینویسم یا نه. پس با این حساب از خود میپرسم که چه مرگت شده که دست از نوشتن کشیدهای؟