اهل‌ نوشتن

نگو نشان بده

اگر شما هم قصد کرده‌اید داستان نویسی و اصول آن را بیاموزید، به احتمال قوی تا امروز بارها و بارها از اساتید خود شنیده‌اید که مهم‌ترین اصل داستان‌نویسی یک جمله است: «نگو، نشان بده.»

این جمله خودش سرمنشا ابهام‌هاست و احتمالن شما نیز مثل من خجالت کشیده‌اید بپرسید: «خب حالا یعنی چی؟»

مگر داستان بدون ارائه‌ی اطلاعات شکل می‌گیرد؟ مخاطب دلبند ما نباید بداند در داستان ما الان روز است یا شب؟ قهرمان داستان یک پیر آرد بیخته‌ی الک آویخته است یا یک جوان که سرش رایحه‌ی قرمه سبزی می‌پراکند؟

اول از همه باید به این نکته اشاره کنم که اطلاعاتِ داستان به دو دسته‌ی عینی و ذهنی تقسیم می‌شود.

اطلاعات عینی: به اطلاعاتی مثل زمان، مکان، شکلِ‌ ظاهری قهرمانِ قصه و… گفته می‌شود.

اطلاعات ذهنی: اطلاعاتی که بیان‌کننده‌ی احوالات شخصیتِ قصه و خصوصیاتِ اخلاقی او می‌باشد.

سوال این است که نحوه‌ی ارائه‌ی اطلاعات عینی و ذهنی به چه شکل باید باشد؟

استاد احمد محمود، رمان‌نویس معروف معروف کشورمان یک جمله‌ی معروف دارند که می‌گویند:

«داستان، تعریف در حرکت است، نه تعریفِ حرکت.»

احتمالن با خودتان بگویید گاومان دوقلو زایید، هنوز جمله‌ی اول را هضم نکرده بودیم که این یکی هم اضافه شد.

من با آوردن دو مثال سعی می‌کنم این مفهوم را روشن کنم.

مثال اول: «مبل‌ها به ترتیب کنار هم چیده شده بود. نور کم‌جان خورشید از لای پرده روی آن می‌تابید. چند کتاب روی میز بود. ببوی روغن سوخته کل سالن را برداشته بود. زبری خرده‌های نان را زیر پایم احساس کردم.»

در این متن نویسنده، تعریفِ حرکت کرده است. یعنی روند داستان را متوقف کرده تا اطلاعات عینی را ذره‌ذره به مخاطب برساند. ایرادِ این قبیل روایت این است که ریتم داستان کند و یا حتا متوقف می‌شود.

مثال دوم: «در را با لگد باز کردم و با دیدنِ مبل‌های منظمِ کنار هم، بیشتر حرصم گرفت. پایه‌ی یکی را گرفتم و به گوشه‌ی دیگر سالن هل دادم. بوی روغن سوخته‌ی پاشیده شده در فضا، باعث شد بیشتر عق بزنم. کتاب‌های روی میز را با دستم کنار زدم و روی زمین پرت کردم.»

در این متن نویسنده داستان را در حرکت توصیف کرده‌است. ریتم داستان حفظ شده و هم‌زمان اطلاعات ارائه می‌شود. پس به‌نظر می‌رسد بهترین روش ارائه‌ی اطلاعاتِ عینی، تعریف در حرکت است.

حال به این موضوع می‌پردازیم که بهترین روش برای ارائه‌ی اطلاعات ذهنی کدام است؟

این‌جا همان‌جایی است که معلم‌های نویسندگی حسابی حرص می‌خورند و می‌گویند: «نگو. نشان بده.»

کاربردی‌ترین راه برای نگفتن و نشان دادن، حذف صفت در روند تعریف داستان است. لطفن به دو ‌مثال زیر توجه کنید.

مثال اول؛

سارا با عصبانیت گفت: «تو نباید این حرف رو می‌زدی.»

مثال دوم؛

سارا دست‌های مشت‌کرده‌اش را روی میز کوبید، صدایش می‌لرزید. دندان‌هایش رامحکم روی‌هم فشار داد و گفت:

«تو بی‌جا کرد اون چرندیات رو گفتی.»

در مثال دوم، نویسنده حرفی از خشم و عصبانیت نمی‌زند یا صفتی خشمگین به‌کار نمی‌برد، بلکه توصیف می‌کند یا نشان می‌دهد.

اگر شما نیز مایل به نگفتن و نشان‌دادن هستید، لطفن نمونه‌ی کوتاهی از متن‌های خودتان را زیر همین متن کامنت کنید.

 

 

2 پاسخ

  1. درود فاطمه‌جان
    عطر دل‌انگیز مثال‌های روانت از پشت شیشه نوشته‌هایت در ذهنم می‌پیچد. آموزشت را دوست دارم. دوست دارمت.

    1. لیلای عزیز ممنونم از محبت شما، خوشحالم دوستش داشتید.🌺

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *