ارنست همینگوی نویسندهای بود که برای نوشتن داستانهایش از رخدادهای بیرونی کمک میگرفت، به عبارتی مواد اولیهی او تجربههایش بودند. پر بیربط نیست اگر بگوییم به همین خاطر بود که در جنگهای جهانی اول و دوم شرکت کرده و عاشق گاوبازی بود.
اما خوب میدانیم که زندگی به همه فرصت یکسانی برای تجربه نمیدهد. دیگر توانایی شرکت در جنگ برای بسیاری از ما فراهم نیست و شرایط زندگی به گونهای است که نمیتوان بسیاری از تجربهها را کسب کرد.
ولی با این وجود معتقدم که راه هوشمندانهتری هم برای نوشتن داستان وجود دارد و آن کمک گرفتن از غیر ضروریهاست.
این چیزهای غیر ضروری در زندگی همهی ما به میزان کافی وجود دارد فقط به یک جفت چشم تیزبین نیاز داریم تا آنها را شکار کنیم. موراکامی در کتاب داستاننویسی به مثابه شغل میگوید:
«داستاننویس انسانی است که به عمد چیزهای غیر ضروی را ضروری میپندارد»
این گفته موراکامی به ما میآموزد که لازم نیست برای کسب تجربه، خودمان را به سختی بیندازیم بلکه میتوانیم با نگاهی دقیقتر به آنچه که پیرامونمان رخ میدهد، نیروی محرکی برای نوشتن داستان بیابیم یا به عبارتی مواد اولیه داستاننویسی میتواند همین چیزهای غیر ضروری باشد که در طول روز بارها و بارها با بیاعتنایی از کنارشان عبور میکنیم.
ممکن است بپرسید که اشکال نوشتن با محرکهای بیرونی چیست؟
مشکل اصلی از آنجاست که این محرکها همانند انرژی تجدیدناپذیرند و بعد مدتی به پایان میرسند. شما در نهایت بتوانید یک یا چند داستان را با بهرهگیری از این محرکهها بنویسید ولی تکلیف داستانهای دیگرتان چه میشود؟
اما محرکهای درونی که ما با مشاهده از محیط اطرافمان کسب کردهایم، نامحدودند و هر چه قدر که از آنها برداشت کنیم، تمام نمیشوند.
2 پاسخ
درود آقای قربانی
درسته محرکهای درونی نامحدودند و ما به این منبع تجدیدپذیر اتصال داریم. فقط کافیاست قدری بکاویم.
👌👌👌