اهل‌ نوشتن

شجاعت از نوع راه‌راه | چگونه ترس از نوشتن را از خود دور کنیم؟

من از بچگی از درس‌خواندن خوشم نمی‌آمد، مگر درس‌هایی که چیزی یادم می‌دادند. یکی از آنها درس‌ علوم بود. برنا‌مه‌‌های تلویزیونی که درباره‌ی علم و طبیعت بودند را هم دوست داشتم مخصوصن رازبقا.

در مدرسه به مبحث استتار که رسیدیم همه چیز برایم ملموس بود به جز یک چیز، گورخرهای آفریقایی. آخر وسط آن‌ دشت پهناور خاکی رنگ، راه‌راه سیاه و سفید چه کمکی به استتار و فرار از شکارچیان می‌کرد؟ این سوال بی‌جواب ماند، تا چند سال پیش که مقاله‌ای دیدم با عنوان: «چرا گور‌خرها راه‌راهند.» با شوقی در دل و برقی در چشمانم بدون معطلی مقاله را باز کردم و خواندم. نمی‌دانم چقدر درست بود اما تمام تصوراتم را به هم ریخت. داستان این راه‌های سفید بر زمینه‌ی سیاه چیزی فراتر از استتار است.

گور‌خرها از این طرح که برای هر کدامشان همچون اثر انگشت ما انسان‌ها منحصربه‌فرد است، برای پنهان شدن از شکارچیان استفاده نمی‌کنند. بازیگران اصلی این کارزار حشرات هستند. در حقیقت انعکاس نور از ترکیب این راه‌های سیاه و سفید، چشمان مرکب حشرات را آزرده و آنها را دور می‌کند. جالب است نه؟

بگذارید خودمانی‌تر بگویم: یکی‌ بود، یکی نبود. روزگاران قدیم در یک بعدازظهر سرخ‌گون، وسط صحرای سوزان آفریقا تمامی گورخرها دور هم جمع شدند تا تصمیمی بگیرند. اینکه به رنگ خاکی و نخودی محیط در آیند و از دید شکارچیان پنهان شوند. اما بدنشان توسط حشرات زخم و خون‌شان مکیده شود، بیمار و کم‌رمق شوند و همین‌گونه تا آخر عمر سر کنند. یا اینکه نه، سیاه و سفید شوند، در برابر شیرها و کفتارها بدون کوچکترین هراس سینه سپر کنند و از شر حشرات موذی در امان بمانند. آنها با شهامت تمام دومی را برگزیدند و به ما آموختند که برای رسیدن به پویایی و شادابی در زندگی باید شجاع بود. چرا که از مخفی شدن در آشیانه‌ی ترس، به هیچ جایی نمی‌توان رسید.

خوب که فکر می‌کنم می‌بینم که نوشتن نیز همینگونه است. ذهن ما پر از حشراتی موذی است که آرامش‌مان را خراشیده و برایمان تشویش به ارمغان می‌آورند. این تشویش‌ها ما را از بیان تفکرات و نظرهایمان، از به روی کاغذ آوردن دنیای پر تلاطم ذهن و از خوانده شدن می‌ترسانند. آنها به ما می‌گویند که ماندن در محدوده‌ی امن خود، بسیار بهتر از آشکار ساختن دنیای درون بر دیگران است. آنها ما را از خوانده شدن، نقد شدن و از مورد تمسخر قرار گرفتن می‌ترسانند.

حال آنکه دنیای بیرون بسیار زیباتر از آن چیزی است که تصور می‌کنیم و بخشی از وجود ارزشمند ما در نوشتن است که معنا پیدا می‌کند. بیایید از گورخرها بیاموزیم. حشرات درون ذهن را پس‌بزنیم، سینه ستبر کنیم و پای را از دایره‌ی ترس بیرون بگذاریم. آنگاه با اولین لمس قلم و کاغذ، جرقه‌ای پدید می‌آید و دنیای مرده و خاکستری ذهن را به آتش می‌‌کشد. آن روز است که بر این خاکستر حاصلخیز، جوانه‌هایی پدید می‌آیند و زندگیمان را زیباتر، شادتر و پرمعناتر از قبل می‌‌سازند.

 

نویسنده:  بابک کرمانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *