اهل‌ نوشتن

نوشتن و خلق کردن | نویسنده خدای نوشته‌هاست

پرده اتاق را کمی کنار زده‌ام. پشت میز تحریرم نشسته‌ام. شعاع باریکی از نور به میز می‌تابد. روی برگه یادداشت کوچک نارنجی‌رنگی با خودکار آبی نوشته‌ام: «موضوع نوشتن و ارسال برای سایت اهل نوشتن» و سه خط زیر آن کشیده‌ام. دفترچه کلمه برداری کنار دستم و دفتر تمرین نویسندگی زیردستانم است. انتهای خودکار را به صورتم چسبانده‌ام و به یاد جمله فروید می‌افتم که می‌گفت:

«کنجکاوم چه خواهم نوشت.»

خوب است رستاخیزی از کلمات به راه بیندازم. شروع می‌کنم و پیوندی اجباری بین نوشتن و هرچه به ذهنم می‌آید برقرار می‌کنم: نوشتن و مادر شدن، نوشتن و خلق کردن، نوشتن و خدا، نوشتن و آفریدن، نوشتن و هدف، نوشتن و تربیت کردن، نوشتن و درس، نوشتن و نویسنده، نوشتن و کفر، نوشتن و رنج، نوشتن و فلسفه، نوشتن و تلاش، نوشتن و منصور حلاج، نوشتن و سنگ، نوشتن و انتشار، نوشتن و نور، نوشتن و روشنایی…

بله. یافتم. نویسنده خداست البته اگر کفر نباشد. می‌دانید چیست؛ من از وقتی مادر شدم یک‌جور حس خدایی دارم. مثلاً پسرم هرچقدر هم حرصم را دربیاورد، باز دوستش دارم، باز برایش مادری می‌کنم. از وقتی هم نویسندگی می‌کنم باز یک‌جور حس خدایی دارم. وقتی می‌نشینم کلمات را بالا و پایین می‌کنم و دست‌آخر یک نوشته بیرون می‌آید، حس می‌کنم چیزی را خلق کرده‌ام. بارها آن را می‌خوانم، بعد دلم می‌خواهد آن را به نمایش بگذارم و بگویم من خالقش بودم هرچند می‌دانم آن میان حلاج‌وار احتمالاً سنگ‌هایی هم بخورم اما راستش را بخواهید می‌ارزد به یافتن لذت نوشتن.

این دقیقن یک‌جور خدایی نیست؟ بالاخره شما خمیرمایه‌ای از جنس کلمه در اختیار دارید که باید خوب ورزشان دهید آن‌قدری که سر و شکلی بگیرد تا بتوانید اول به خودتان بگویید: «فتبارک الله احسن الخالقین» و بعد آن را منتشر کنید. اصلن از کجا معلوم؟ شاید خود خدا هم ما را که آفرید قصدش این بود که خلقتش را به نمایش بگذارد وگرنه چرا باید ما را می‌گذاشت در این دنیای پر رنج و محنت.

انگار دارم بحث را فلسفی می‌کنم. بهتر است برگردم به موضوع نوشتن. نور با پهنای بیشتری به میزم می‌تابد. بله مسیر نوشتن پر از روشنایی است و در تاریکی‌های زندگی نجات‌بخش است. دقیقاً وقت‌هایی که زندگی اندوهناک و ملال‌انگیز می‌شود و خیال می‌کنی هیچ راه گریزی از آن نیست نوشتن همان افق روشنی است که نور می‌پاشد.

حالا چطور باید این یادداشت را جمع کنم؟ چه پایان‌بندی سختی شد. در مبحث داستان‌نویسی می‌گفتند همیشه به خاطر داشته باشید که باید یک پایان‌بندی رضایت‌بخش را به مخاطبین ارائه کنید. اگر بتوانید یک پایان فراموش‌نشدنی را خلق کنید، به مخاطبین خود بابت وقتی‌که برای خواندن اثر شما صرف کرده‌اند، پاداش داده‌اید. بگذارید من هم یادداشتم را با یک حرف دل‌چسب تمام کنم.

چند روز پیش در قسمت پرسش و پاسخ سایت شخصی شاهین کلانتری پرسیدم بهترین و بالاترین هدف در نویسندگی چیست؟ صادقانه بگویم به‌هیچ‌وجه انتظار پاسخی که دریافت کردم را نداشتم. مثلن فکر می‌کردم بگویند راه‌اندازی یک سایت شخصی و انتشار روزانه مطالب در آن. یا مثلن بگویند خواندن و بیشتر خواندن. اما می‌دانید چه جوابی دادند؟

گفتند: «خودشناسی بهترین و بالاترین هدف در مسیر نویسندگی است.»

عجیب این حرف به دلم نشست آن‌قدر که انگار بند دلم از آسمان باز شده باشد و آرام شده باشم. منی که در پی این بودم یک‌چیز مطلقن عینی و شسته‌رفته، یک نسخه دو دو تا، چهارتایی از استاد بگیرم، به‌کل هدف زندگی‌ام هدایت شده بودم؛ بی‌نهایت خوشحال شدم که بعد از همه‌ی سرگردانی‌هایم، هدف زندگی و علاقه‌ام در یک مسیر قرارگرفته و من قرار است با نوشتن خالق لحظه‌لحظه زندگی‌ام باشم.

 

نویسنده: نیلوفر کاظمی

یک پاسخ

  1. نیلوفر عزیز.
    از اول تا پایان نوشته ی ارزشمندت را خواندم و بی نهایت از آن لذت بردم.
    نوشته ات ساده و شفاف بود، مثل آینه. انگار هر نوری که در آن تابیده بودی مستقیماً به من بازگشت و من دریافتم چه قدر نوشتن می تواند به سادگی بزرگ باشد.
    نهایت تشکر را از تو دارم و امیدوارم روزی با تو هم کلام شوم و رشته ی دوستی با تو گره بزنم.
    آدرس ایمیلم را برای تو می گذارم شاید پاسخی دادی و مرادم حاصل شد.
    خوش حال می شوم گاهی درباره نوشتن حرف بزنیم و من بیشتر بیاموزم.
    ارادتمند فاطمه ملائی
    gharibeashna400@gmail.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *