اهل‌ نوشتن

من خیاط نیستم | دریچه‌ای تازه برای ورود به دنیای نوشتن

کلافه و خسته که چه عرض کنم خیلی عصبی بودم. کوسن‌های دوخته نشده روی مخم بود تا شب باید تحویلشان می‌دادم؛ اه باز هم کوسن با مخمل کالیفرنیا.

با خود کلنجار می‌رفتم بیش از ده‌ها کوسن با کالیفرنیای بد قلق دوخته بودم.

می‌دانستم اگر به سراغش بروم تا شب که نه، خیلی زودتر تمام می شوند. عجیب نیست بیشتر اوقات برای خیاطی کلافه میشوم؟

این فکرها مرور می‌شد در سرم. کالیفرنیا را برش زدم. چرخ را به برق زدم. سوزن بر پارچه‌ی تنم می‌کوبد چلخچلخ…

قسم می‌دهد تکه‌ها بدون ایراد چفت هم شوند و شیک دوخته شوند. قد و قواره‌ی جسمم. کوک‌ها یکی‌یکی تق‌تق به صدا در آمدند. صدای افکارم.

کاش می‌شد افکارم را جمع کرد. آنی تصمیم می‌گیرم که پیغام دهم که این سری آخر است که کوسن می‌دوزم، اصلا نخواستم این چندر غاز را. سال‌هاست که مشغول خیاطی هستم، بدون اشتیاق و به اجبار. اجباری که خودم برای خود در نظر گرفته بودم. برای مستقل بودن، برای فرار از حس پوچی. کوسن‌ها دوخته شدند، آخیش غلیظی گفتم.

خداراشکر اما و اگرهای مغزم شروع شد. چرا این همه مدت خیاطی می‌کنم؟ مدتی خیاطی را کنار می‌گذارم. اگر علاقه‌ای باشد با قدرت بیشتری برمی‌گردم. با عذرخواهی از جک و پروانه (مارک چرخ و سر دوز) پارچه‌ای روی جک کشیدم و پروانه را راهی کمد کردم.

قرقره‌های رنگی را مرتب داخل کمد دیواری گذاشتم. قرقره‌هایم را دوست دارم. کلن صدای چرخ را دوست دارم. شاید علاقه به صدا دارم به موسیقی… روی میز را خلوت کردم. دفترخیاطی خودنمایی می‌کرد. ورق زدم. گوشه و کنارش پر بود از دلنوشته. بعضی از نوشته‌ها زیبا بودند. مدت هاست دنبال کار موردعلاقه‌ام می‌گردم آب در کوزه و ما تشنه لبان می‌گردیم، مطمئن شدم برای نوشتن.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *