مانند همیشه کلیشهی مسخرهی پیدا نکردن ایده و بیایدگی از تنها اتاق خانه یعنی اتاق من سر در آورد.
مرض بیایدگی یکی از تنها امراضی است که بوعلی سینا راهی برای درمانش نیافته است.
اگر بیایدگی بالای درخت برود چه میشود؟ بیایدگی از روی زمین کم میشود.
اولین کسی که دچار بیایدگی شد چه کسی بود؟ کسی که عصر بخار را قبول نداشت و خیلی پیشتر از آن دچار بیایدگی شده بود. بیچاره عمرش به عصر بخار قد نداد.
چاپلین، داوینچی، انیشتین، چرچیل و پدربزرگ من از کجا ایدههایشان را مییافتند؟ همان تئوری قدیمی اهالی یوتیوب: آنها با مریخیها در ارتباط بودند.
اینها نمونهای از پرسشهای عجیب و غریبیست که من در ساعت ۱۰:۳۷ شب در ۲۳ اسفند وقتی به بالش صورتیام با طرح Hello kitty تکیه داده بودم و سعی در جمع کردن موهای پریشانم داشتم، با آن مواجه شدم.
ایده نوشتن و یک نویسندهی بیخانمان
خودم را از میان پرسشهای عجیبم بیرون کشیدم. طبق معمول گوگل کردم: چطور ایده بیابیم؟ اما وب فارسی تهی از نوشتههای درست و درمان است. چرا نویسندهها وبلاگنویسی را جدی نمیگیرند ؟
پس از بیایدگی، کلافگیِ نیافتن جواب سوالم در گوگل ذهنم را مثل موهایم پریشان کرد. باید ذهنم را آرام کنم. برای آرام کردنش کجا میروم؟ خب معلوم است اینستاگرام.
همینطور که مشغول چرخ زدن بین غذاها، تصاویری از سوئد و سوئیس، دلنوشتهها و طرحهای نقاشِ محبوبم هستم، به … برمیخورم. اسمش را نمیآورم. مانند همهی اسمهایی که نیاوردهام و نخواهم آورد. اینها شوخی ندارند، فردا روز شکایت میکنند و از گوشهی سلولم باید به اهل نوشتن نوشته بفرستم.
آن کسی که اسمش را نیاوردم ادعا کرد:
اگه ایدهی خوب پیدا نمیکنی این ویدیو رو ببین که من راهش رو بلدم.
بعد از ادعا همیشه یک لوگوی مزخرف چندباری روی صفحه میچرخد و موسیقی اینترو پخش میشود تفاوت این بود که اسم این شخص را یک دوبلور در اینترو میگوید.
اسلاید اول را دیدم و قبل از اینکه به دومی برسم (و ورق بزن…) حدس زدم.
حدسیات من این بود:
حتمن میخواهد بگوید گوگل ترند را بگشایید و آنجا حوزهی کاریتان را جستجو کنید تا ایده بیابید.
و اسلاید دوم:
بچهها سایت گوگل ترند...
حرفش نصفه میماند. اینستاگرام را میبندم. حوصلهی دیدن چیزهای تکراری و پیشپاافتاده را ندارم. حالا من یک نویسندهی بیایدهمان هستم که به زودی بیخانمان میشوم. اما حالا که هیچ راهی بلد نیستیم و اینترنت هم جواب این سوال را نمیداند از کجا ایده بیابیم؟
مکانها ایده نمیدهند. شاخکهایتان را تیز کنید.
توصیههای نابخردانه همیشه لایک میگیرند. این دفعه مدعای دیگری را دیدم که نوشته بود: در مکانهایی مثل کافه، اتوبوس، تاکسی، مترو و … دفترچهای پیش خودتان داشته باشید و چیزهای جالب را یادداشت کنید.
ولگردی در سطح شهر و پیچیدن باد لای موهایتان شاید ذهنتان را آرام کند و فرایند ایده ساختن را بهبود ببخشد، اما نه، جواب نمیدهد.
مکانها به شما ایده نمیدهند. باید شاخکهایتان را تیز کنید. چشمها، گوشها، بینی، دهان و دستها بدویترین ابزارهای یک نویسنده برای شکار ایدهها هستند.
در اتاق را ببندید
برعکس توصیهی قبلی هرازچندگاهی باید در اتاق را بست و بیرون نرفت. بیرون نرفتن و در درون ماندن از مصائب نوشتن خلاقانه است.
شخصیت مرد و زن پولدار را در داستانهای لمونی اسنیکت و فلسفهی «درون بودن»شان را به یاد بیاورید. نگران نباشید من هم به یاد نمیآورم. کمتر کسی این کتاب را خوانده است یا سریالش را دیده است. فراموشش کنید و فقط در اتاق را ببندید.
همیشه نویسندهها برنده نمیشوند.
نویسندهها محکوم به تجربهی ایده نداشتن هستند حتا اگر اندی سال است که قلم به دست دارید بیایدگی رهایتان نمیکند.
پس دوست بیایدگی شویم. گاهی بیایده بمانیم و ساعتها به دیوار سفید زل بزنیم.
توصیهی چهارم را یک نویسندهی بدون ایده نوشته است.
آهنگ دنس دنس ونزدی پس گوشم پخش میشود. یک اساماس واریز میآید. یک آهنگ دیگر پخش میشود. خودکار نوک انگشت چهارمم را میزند. خوب نمیتوانم مداد و خودکار در دست بگیرم. معلم اول ابتدایی حواسش نبود که من مداد را اشتباهی در دست میگیرم. نگران نشوید، بخاطر این اشتباه بخشیدمش و نفرینی در کار نیست.
توصیهی چهارم غرق در ایده و بیایدگی است. گاهی فقط باید بنویسیم.
نوشته حین نوشتن شکل میگیرد.
چرا خودتان را محک نمیزنید؟
ماجرای آن اسبی که تام کروز در یکی از از فیلمهایش سوار شده بود را به شما گفتهام؟ نه. چون چنین ماجرایی وجود ندارد.
ماجرای سنگ توالتی که روی صورت رئیسم خورد کردهام را چه؟ نه. من رئیس ندارم.
دیگر ماجراها؟ نه. ماجرایی نیست اگر جایی برای نقل کردنش نداشته باشیم.
خب راه حل این است که دفترچهای باز کنیم و در آن روایتهایمان را بنویسیم. نه راه حل خوبی نیست. در یادداشتهای قبلی از معایب دفترچه گفتهام.
اما چطور خودمان را در خلق و نشر نوشتههایمان محک بزنیم؟
۱۴۰۲ نزدیک است. فقط هفت روز باقی مانده است. یک تجربهی نو در سال نو داشتیم باشیم: وبسایت بسازیم و در وبلاگ آن شروع به نوشتن کنیم. وبلاگ بخشی از سایت است که در آن مینویسیم.
شیلترفکن را روشن کنید و در لینک زیر از من دربارهی وبلاگنویسی و طراحی سایت بپرسید:
یک پاسخ
دانیال خلاق و خوشقلم؛ هربار که متنت رو میخونم یک خندهی کِشدار از سر ذوق میزنم چون میدونم قراره هم بخندم و هم یادبگیرم ازت.
کیف میکنم میبینم کلمات و جملاتت اینقدر دلچسبن. موفق باشی پسر :)))