اهل‌ نوشتن

از نوشتن که حرف می‌زنم از چه کوفتی حرف می‌زنم|چرا نوشتن سخت است؟

نوشتن زاییدن است. حتا دردی به مراتب سخت‌تر و عمیق‌تر. (+)

در آغاز همه‌چیز خوب پیش می‌رود، می‌نویسی و می‌نویسی و سمفونی واژگان پشت‌سرهم ردیف می‌شوند، اما طولی نمی‌کشد که کسی فالش بزند و چیزی از ریتم جمله‌ها باقی نماند.

من در این نقطه تحریف از موراکامی را می‌آغازم و می‌گویم:

از نوشتن که حرف می‌زنم، از چه کوفتی حرف می‌زنم.

بله. نوشتن یک زایمان کوفتی است. دست‌کم برای مردان و آنتی‌ناتالیست‌ها (تولدستیزان) زایشی مصنوعی شمرده می‌شود؛ اما چرا با وجود درد همچنان می‌نویسیم؟

چون می‌آفرینیم

تصورش هم سخت است. اگر این همه درد ثمره‌ای از خود به جا نمی‌گذاشت، مگر دیوانه‌ایم که تحملش کنیم؟

در این مواقع است که ذهنم روی جمله‌ای از کافکا قفل می‌شود و مدام آن را مرور می‌کند.

کافکا می‌گوید:

«به رغم همهٔ بی‌قراری‌ها به رمانم چسبیده‌ام. درست مثل هیکل یک مجسمه که به دوردست نگاه می‌کند و محکم به قالبش چسبیده است»‌. از یادداشت‌ها، ۹ مه ۱۹۱۲

ما هم به‌رغم همه‌ی بی‌قراری‌ها به نوشته‌هایمان می‌چسبیم، هم مانند یک مجسمه و هم مانند نوزادی در آغوش مادر.

چون چاره‌ای نداریم

تنها راه بهتر شدن و کسب عنوان «نویسنده‌ی خوب» تحملِ درد است. حتا اگر برخلاف دلیل نخست، کارهایمان ثمری نداشته باشند. مجبوریم بیازماییم و بهترین روش را برای این مسیر بیابیم و گاهی به روش خودمان جلو برویم.

پیشرفت و شکوفایی نیز دقیقن در این نقطه از سمفونی شکل می‌گیرد و می‌توان گفت قدمی رو به جلو برداشته‌ایم.

تحمل. این اوج سمفونی است. تحمل بی‌ایدگی در نوشتن، درماندگی، توانایی بیدار شدن، زندگی کردن و خوابیدن با این پرسش که حالا چه خاک مرغوبی روی سرم بریزم؟

نوشتن زایشی‌ شیرین و دوست‌داشتنی‌ است. حتا اگر همراه با درد و زخمی عمیق همراه شود. حالا شما بگویید که چرا دردکشیدن و نوشتن را دوست داریم؟

2 پاسخ

  1. درود بر تو دانیال
    نوشتن همین‌قدر سخت و همین‌قدر زندگی‌بخش است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *